نامه ای تا دل من شاد کند
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
هر کجا می نگرم باز هم اوست
که به چشمان ترم خيره شده
گفتم از ديده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
تا لبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش اين او بود
کاش اين لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چکار آيدم اين زيبایی
در ببنديد و بگوييد که من
جز از او از همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا ؟ باکم نيست
فاش گوييد که عاشق هستم
بالی برای پریدن...برچسب : uhar & company,uhar suharsaputra,uhar ulhk,uhartford,gauhar khan, نویسنده : 8balibarayeparidanb بازدید : 260